موش خانه از شهرام علی زاده

به گزارش تور گرجستان ارزان، این اثر را شهرام علی زاده برای هزارویک سفر (مسابقه سفرنامه نویسی خبرنگاران -1401) ارسال نموده و در مجله گردشگری خبرنگاران منتشر شده است.

موش خانه از شهرام علی زاده

صحبت از سفر رفتن همیشه نقل محفل من، رضا و امیر بود؛ اما گویی نه آن ها همت داشتند و نه من به صورت جدی پیگیر بودم. یک روز که هر سه حال وروز ناخوشی داشتیم، تصمیم گرفتیم که به مشهد برویم.

همان لحظه اینترنتی بلیط قطار گرفتم و 3روز بعد حوالی ساعت 6ونیم بعدازظهر راهی شدیم.

صبح زود به مشهد رسیدیم و تصمیم گرفتیم اتاقی را اجاره کنیم. ازآنجاکه دستمان خالی بود، ته شهر یک مسافرخانه پیدا کردیم که کلنگی بود، اما قیمتش با جیب ما همخوانی داشت.

در حال استراحت بودیم که رضا از خواب بیدارم کرد و گفت صدای جویده شدن می شنود. در ابتدا حرف رضا که شوخ طبع بود را باور نکردم، ولی پس از یک ساعت که فریاد امیر را شنیدم و از خواب پریدم؛ فهمیدم که در اتاق ما خبری هست.

هر سه بلند شدیم و در پی منبع صدا گشتیم که ناگهان رضا با صدای بلند گفت: مووووش

امیر و من به هم نگاه کردیم و هر دو فهمیدیم که کارمان در آمده است. رضا و امیر بالشت های خود را به دست گرفتند و مدام وسایل گوشه وکنار اتاق را جابه جا کردند تا موش را پیدا نمایند.

من هم که از موش چندشم می شد. رفتم و دم در ایستادم و گفتم که من دخالت نمی کنم و کار، کار خودشان است.

دم در ایستاده بودم و به کوشش مفتضحانه آن ها نگاه می کردم که موش دوید و زیر پای من غیب شد.

رضا و امیر با تعجب از من پرسیدند که کجا رفت؟ من هم با تعجب گفتم نمی دانم!

اما هم زمان احساس کردم چیزی چنگ زنان از شلوار من بالا می رود. چشم هایم از حدقه بیرون زد و انقدر شوکه بودم که هیچ کاری نکردم.

در لحظه ای به خود آمدم و پایم را بالا بردم. موش از درون پاچه شلوارم چون گلوله ای به سمت امیر شلیک شد و از قضا به صورت امیر برخورد کرد. امیر برای چند ثانیه به روبه رو خیره بود و با دست چپ خود صورتش را لمس می کرد.

موش گرامی از فرصت استفاده کرد و از زیر در اتاق بیرون رفت و با شنیدن صدای جیغ بنفشی که از راهرو مسافرخانه به گوش رسید، متوجه شدیم که موش از حوزه استحفاظی ما خارج شده است.

صدای همهمه از راهرو به گوش می رسید و ما بدون توجه به هم نگاه می کردیم. چند ساعت از این ماجرا گذشت و ما پس از گشت وگذار در شهر به مسافرخانه برگشتیم. دیروقت بود و ما پس از کمی صحبت تصمیم گرفتیم تا بخوابیم اما تمام لباس هایمان خیس عرق شده و مجبور شدیم تا همه را بشوییم.

ملحفه های سفید را دور خود پیچیدیم و خوابیدیم. همه چیز آرام بود تا لحظه ای که رضا مجدداً با صدای بلند فریاد زد: موووش

ما که شوکه شده بودیم، بی خبر از هر جا به بیرون از اتاق جهیدیم غافل از اینکه پیرزنی با تماشا ما در سالن نیمه تاریک مسافرخانه وحشت نموده و با صدای جیغ بلند خود همه ساکنین اتاق ها را به راهرو خواهد کشاند و آنها با بهت به ما خیره خواهند شد. صبح روز بعد عذرمان را از مسافرخانه خواستند.

پی نوشت: عکس اول تزئینی است.

منبع: علی بابا
انتشار: 28 مهر 1403 بروزرسانی: 28 مهر 1403 گردآورنده: georgiaro.ir شناسه مطلب: 2637

به "موش خانه از شهرام علی زاده" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "موش خانه از شهرام علی زاده"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید