رمانی که می توانست شاهکار باشد

به گزارش تور گرجستان ارزان، به گزارش خبرنگاران ، کتاب بی نشان های ارس نوشته محسن هجری رمانی است با سوژه ای مجذوب نماینده و موقعیتی بسیار داستانی. رمانی تاریخی درباره 4 مرزبانی که در سال 1320 غریبانه و تنها چند روز در برابر ارتش سرخ شوروی می جنگند، از میهن دفاع می نمایند و حالا هیچ ردی از آنها نیست جز سه مزار غریب تر از خودشان. این ایستادگی درحالی است که حکومت مرکزی تن داده به عبور ارتش و شایعه این تسلیم به گوش سرجوخه رسیده است. با این وجود این چهار مرزبان تصمیم به دفاع می گیرند حتا اگر شایعه درست و ارتش عقب نشینی نموده باشد. اگر به جلفا رفته باشید و مزار سه تن از این چهار مرزبان را دیده باشید این رمان برایتان مجذوب نماینده است. اگر ندیده باشید هم بعد از خواندن دلتان می خواهد سری به این غریبان بزنید و یادی کنید از کسانی که به تنهایی از کشور دفاع کردند.

رمانی که می توانست شاهکار باشد

رمان از چند جهت قابل توجه و تحسین است؛ انتخاب سوژه ای بکر که تنها شنیدنش هم بدون دانستن جزییات مخاطب را میخ کوب می نماید. حتی تصور به تنهایی ایستادگی کردن در برابر یک ارتش هیجان انگیز است و عواطف مختلفی را در مخاطب زنده می نماید. آنهم ارتشی که نمی داند با یک لشکر رو به رو نیست و این چند نفر باید کاری نمایند که دشمن متوجه کمبود نیرو نگردد. دوم اینکه روایت مقطعی مهم از تاریخ کشور ماست که گروه هدف خوبی هم دارد؛ نوجوانان کتاب خوانی که از سطح فراتر می فرایند و پی رمان های عمیق هستند، گروه مخاطب عامی که به علت فاخر بودن موضوع از آن لذت می برد گرچه نوجوان نباشند. سوم هم موقعیت جغرافیایی و حضور یک پل! پلی که از معنای فیزیکی فراتر می رود و نقش مهمی را در رمان بازی می نماید. پل جان و تشخص می گیرد و جزئی از وجود قهرمانان و دیگر کاراکترها می گردد؛ از جمله مهندس روسی که پل را ساخته است و پل برایش بخشی از زندگی اوست و خاطراتش با آن گره خورده است، پلی که قرار بود راهی برای وصل باشد و راحتی مردم ایران نه راهی برای تاخت و تاز و اشغال خاک. حالا او تصمیم دارد پل را از منفجر شدن نجات دهد و همینطور از ریختن خون مرزبانان ایرانی که دوست شان دارد جلوگیری کند چون هر تعداد که باشند ارتش بالاخره ازین پل خواهد گذشت. خلق این موقعیت بحرانی و پیچیده انسانی که تضاد و درگیری عواطف و رابطه انسان با انسان و انسان با شئی را در خود دارد از قوت های داستان است و به تنهایی می تواند مخاطب را تا انتها با خود همراه و درگیر کند.

طبق اظهار نویسنده هیچ اطلاعاتی از این مرزبان ها موجود نیست. جز اینکه به تنهایی جنگیدند و سه نفر آنها شهید شدند و یک نفر که برای یاری می رود، زنده می ماند. ارتش سرخ شوروی وقتی وارد خاک ایران می گردد تنها با پیکر سه مرزبان روبرو می گردد و می فهمد در چند روز گذشته نه یک گردان که چند مرزبان پل را حفظ نموده بودند. همین احترام آنان را برمی انگیزد و پیکرها با آداب دفن می شوند تا بماند برای این روزگار... وگرنه می شد که در آب پاک ارس رها شوند و حالا ما ندانیم در روزگاری که خاک ایران تنها بود چهار مرزبان تا پای جان ایستادگی کردند. اما از آنها حالا تنها همین سه قبر باقی است و کسی نه می دانند خانواده شان کجاست و نه می دانند چه قصه ای داشتند. نویسنده با تخیل سعی در پر کردن حلقه های مفقوده در تاریخ و روایت این دفاع را دارد. از این حیث نویسنده گرچه دستانی خالی از اطلاعات داشته اما در پرداخت قصه و تاختن خیال و ساختن ماجرا دست بازی داشته است. او برای هرکدام از 4 قهرمان قصه خود را خلق نموده است و زندگی و عقبه آنان را ساخته و پرداخته. رمان در فصل هایی به شکل مجزا از زبان هر کدام از این قهرمان ها ماجرای آن چند روز و اتفاقات را روایت نموده است و با فلش بک هایی گذشته هرکدام را به مخاطب نشان می دهد. جز قهرمان های وطنی ماجراها از زبان کسانی از ارتش شوروی نیز تعریف می گردد از جمله مهندسی که پل را ساخته است...

محسن هجری بنا بر علاقه نوجوانان به روابط عاشقانه آغازی رمانتیک را هم برای رمان انتخاب نموده است. البته که چه نوجوان و چه بزرگسال، چه کسی است که از خواندن کش و قوس های عاشقانه و روابط عمیق بین انسان ها لذت نبرد. حتی اگر لایه رویی قصه باشد و لذت عمیق را وقتی ببرد که در عمق ماجرا سیر کند. اما این عشق تنها در آغاز باقی می ماند و آن هم با خیال بازی یکی از قهرمان ها که از قضا شاعر هم هست. یعنی نشاندن عاشقی و شاعری در کنار هم... ساخت لایه رویی و عاشقانه از مواردی است که بهتر بود نویسنده توجه بیشتری به آن می کرد؛ اول این که نشاندن عاشقی و شاعری در کنار هم اولین چیزی است که در مقوله عشق به فکر مخاطب می رسد و دوم، ماندن در همین سطح و بسنده کردن به چند صحنه خیالی و کمرنگ شدن این عاشقانه در فصل های دیگر است. درحالی که می توانست پررنگ تر باشد و تا انتها مخاطب را پی ماجرای عاشقانه بکشاند. به ویژه مخاطب نوجوانی که گاهی داستان را تنها برای پیگیری عاشقانه می خواند؛ اما از جایی به بعد از شعر و شاعری تنها اشاره به شعر سرودن می ماند و روایتی که لحن شاعرانه دارد... و رمان خالی از صحنه ها و لحظه های خاصی است که به خاطر بماند.

مسئله دوم درباره بی نشان های ارس این است که رمان با توجه به سوژه و موقعیت فضای سیاسی و قهرمانی می توانست اثری شاهکار گردد؛ اما تنها در سطح یک رمان خوب و خواندنی مانده است. موقعیت سیاسی، فضای جنگی، روابط انسانی پیچیده، موقعیت جغرافیایی جلفا و طبیعت آن، حضور چند مرزبان کشوری بی جان در برابر یک لشکر از کشوری قوی که حتی نامش (ارتش سرخ) لرزه به اندام می اندازد، موقعیت های پیچیده انسانی از رابطه انسان با انسان و انسان با دیگری وقتی آن دیگری دشمن توست درحالی که در گذشته دوست بوده اید... این بستر را فراهم می کرد که رمان از خوب تبدیل به یک شاهکار گردد؛ اما روایتی از ماجرای آن چند روز رشادت با خرده روایت هایی نه چندان جان دار از کشمش های درونی و بیرونی این اثر را هم از نظر جایگاه و هم حجم در سطحی نگه داشته است که استحقاق بیشتری از آن را دارد.

بی نشان های ارس محسن هجری که نویسنده ای است علاقه مند به نوشتن رمان های تاریخی، امسال به وسیله انتشارات مهرک به چاپ رسیده و توانسته است در بخش داستان نوجوان نخستین جایزه کتاب سال کانون را هم از آن خود کند. این رمان پیشنهاد خوبی است برای همه و اگر نوجوانی دارید کتاب خوان و مستعد شناخت هویت خودش حتما این کتاب را به او پیشنهاد یا هدیه بدهید.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 19 فروردین 1401 بروزرسانی: 19 فروردین 1401 گردآورنده: georgiaro.ir شناسه مطلب: 2299

به "رمانی که می توانست شاهکار باشد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رمانی که می توانست شاهکار باشد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید